دردسرهای یک بیسبیل
یک گربه بود، یک دانه سبیل داشت، یک دانه نداشت. موشها از گربه نمیترسیدند. رفت سبیل فروشی گفت: «آقای سبیلفروش! یه دونه سبیل به من بفروش.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/04/06 ساعت 08:14
آقاهه گفت: «پولش رو بده، بدم!»
گربههه گفت: «بده، بهت میدم.»
آقاهه گفت: «تا پول ندی، سبیل بیسبیل!»
گربههه رفت پیش گاوصندوق.
گاوصندوق، یک گاوی بود، نشسته بود روی صندوق. گربههه گفت: «آقای گاوصندوق! قربونِ اون شاختِ بشم! یه پول بده، بدمش سبیلفروش. سبیل بده، بچسبونم پشتِ لبم، گنده بشم، موشها ازم بترسن.»
گاوصندوق گفت: «کلید بیار، گاوصندوق رو باز بکنم! یه پول بدم، سبیل بخری، بچسبونی پشت لبت.»
گربههه گفت: «کلید کجاست؟»
گاوصندوق گفت: «تو باغچه! چه میدونم؟ به من چه؟»
گربههه گفت: «بگو دیگه!»
گاوصندوق گفت: «کلیدِ صندوقِ من پیش موشهاست. فهمیدی بچهی پشمالو؟»
گربههه گفت: «موشها؟! من برم پیش موشها بگم کلید بدین؟» اما رفت. دُمش را گذاشت لای پاهاش و رفت دَمِ سوراخِ موشها. در زد. تَق تَق تَق!
موشه گفت: «کیه کیه در میزنه؟ در رو با پنجول میزنه؟»
گربههه گفت: «منم. گربهی یه سبیل!»
موشه گفت: «چی میخوای؟»
گربههه گفت: «کلید گاوصندوق! میخوام ازش پول بگیرم، برم بستنی بخرم.»
موشه گفت: «اون یه دونه سبیلت رو بده، کلید گاوصندوق رو بگیر و ببر!» گربههه رفت تو فکر.
سبیلش را کَند و داد به موشه. کلید را گرفت، داد به گاوصندوق. پول گرفت، رفت سبیل فروشی تا دو تا سبیل تیز و چرب برای خودش بخرد.
سبیل فروشی بسته بود. گربههه پولهاش را داد، بستنی خرید. حالا یک گربهی بیسبیل بود که بستنی میخورد. یک گربه که یک سبیل نداشت، یک سبیل دیگر هم نداشت.
مطالب مرتبط:
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: سایت نبات